محصولات مرتبط
وقتی او را نشسته ديدم، شوخی ام گل كرد و گفتم: «داوود داداش دو ساعته به من ميگی كه آقا سيد تعريفت رو كرده، نمی ترسم و از اين حرفها، اين ها رو به من می گی، حالا خودت نشستی! حالا كه چيزی نشده ميی ريم جلو، پاشو بيا.» وقتی برگشتم، نگاهم روی صورت داوود خيره ماند. عينك داوود خرد شده روی زمين بود و از بغل صورتش خون فواره می زد، ترسيده بودم، دستانم داشت می لرزيد؛ بلند فرياد زدم: «يا حسين» و به سرعت دويدم. گلوله سيمونف بود، طوری كه از آن طرف سرش بيرون زده بود...
به کوشش
سعید اصغری آذر
ناشر:
یاس نبی
سال چاپ:
1390
قطع:
رقعی
تعداد صفحات:
240
قیمت:
3000 تومان
دیدگاه خود را بنویسید