محصولات مرتبط
خفگی
صدا اوج گرفت.
- بهت گفته بودم این کار رو با من نکن. گفته بودم اگه پاش به این خونه باز بشه، خودم می کشمت.
- تو هیچ غلطی نمی تونی بکنی. اگه دست بهش بزنی، خودم با همین دستام خفه ات می کنم.
گلوی مرد را گرفته بود و فشار می داد. نفرت در نفس های بریده اش جریان داشت.
مرد لبخند زد. زن نفس عمیقی کشید.
- عالی بود عزیزم. فقط لازم نیست حتماً خفه ام کنی. دیالوگ بعدی!
نویسنده:
زهرا مولائی
ناشر:
مُحی الدّین
سال چاپ:
1402
قطع:
خشتی کوچک
تعداد صفحات:
152
قیمت:
60000 تومان
دیدگاه خود را بنویسید