محصولات مرتبط
همان روز مادرم بدون اینکه چیزی بگوید به خانه پدرش رفت. پدر به خانه آمد و مادر را صدا کرد. من از اتاق بیرون آمدم و با چشمانی ورم کرده گفتم که مادر در خانه نیست و به اتاقم برگشتم. پدر صدایم کرد و جوابش را ندادم. دو ضربه به در زد و وارد اتاق شد. ملافه را روی سرم انداختم که پدرم را نبینم. پدر رویم را کنار زد و گفت: چه اتفاقی افتاده؟ برای خانه پدربزرگت چه اتفاقی افتاده؟ چرا مادرت حتی یک زنگ هم نزد و رفت؟ تا حالا امکان نداشت پدر و مادر بدون هم به خانه پدربزرگ یا جای دیگر بروند. آن دو در فامیل زبانزد بودند.
نویسنده:
آفتاب قربانی
ناشر:
یاس نبی
سال چاپ:
1392
قطع:
رقعی
تعداد صفحات:
112
قیمت:
7000 تومان
دیدگاه خود را بنویسید