همیشه در کنارتان هستیم!

نینواییان

روایتی از کربلاییان پایگاه مقاومت منظران شهادت مستقر در مسجد زینبیه مارالان تبریز

از {{model.count}}
5,000 تومان
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
تعداد
نوع
  • {{value}}
کمی صبر کنید...

احمد گلچین ساعت 9 صبح خودروی آهو را روشن کرد. آقا نادر هم سوار شد. یک دفعه مثل برق از جا پریدم و رفتم کنار ماشین و گفتم: «برادر برپور! اگر اجازه بدهید، من هم با شما بیایم. من تا حدودی منطقه را دیده ام. می دانم چی به چی است». مکثی کرد و گفت: «بیا بالا.» آتش دشمن بر روی ما بیشتر می شد. باران توپ و خمپاره بود که بر سرمان می بارید. احمد وقتی دید اوضاع در هم و برهم است، پایش را گذاشت روی پدال گاز و... . دیگر مطمئن بودیم که دشمن تا خود بستان آمده و از آنجا جاده را می زند.

نویسنده:
لیلا میرزایان فر
ناشر:
یاس نبی
سال چاپ:
1392
قطع:
رقعی
تعداد صفحات:
144
قیمت:
5000 تومان

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...